loading...
سرگرمی تفریحی روح الله خرّمی دریانی

۱۰ اصل بزرگ از گاندی که میتواند شما و دنیای شما را متحول کند

 ۱۰ اصل بزرگ از گاندی که میتواند شما و دنیای شما را متحول کند

  ۱۰great principle of Gandhi who can transform you and the world you

www.abbasfun.com 10  10 اصل بزرگ از گاندی که میتواند شما و دنیای شما را متحول کند

 ۱۰ اصل بزرگ از گاندی که میتواند شما و دنیای شما را متحول کند

“نباید ایمان خود به بشریت را از دست بدهید. اگر چند قطره از آب اقیانوس آلوده شود کل اقیانوس  آلوده نمی گردد.”

“فاصله بین آنچه انجام می دهیم و آنچه توانایی انجامش را داریم برای حل بیشتر مشکلات جهان کافی خواهد بود.”

“اگر آدم شوخ طبعی نبودم مدت ها پیش خودکشی کرده بودم. “

ماهاتما گاندی نیازی به معرفی ندارد. همه مردی را که رهبری ملت هند برای استقلال از سلطه انگلیس در سال ۱۹۴۷ بر عهده داشت می شناسند.

پس بیایید به بررسی چند نکته از عقاید گاندی بپردازیم.


۱٫ خودتان را تغییر دهید.


“شما باید مظهر تغییری باشید که می خواهید در جهان ببینید.”

 

ایستگاه مترو صادقیه پیاده شدم خواستم برم سمت پارکینگ که ماشینو بردارم برم کرج یهو دیدم دوتا دختر باتیریپ اومدن طرفمُ ازم پرسیدن: آقااااا ما چطوری میتونیم بریم کرج ؟؟؟ منم گفتم: کجای کرج میخواین برین ؟ گفتن: عظیمیه . . . گفتم: منم دارم میرم کرج البته ماشینم تو پارکینگه اگه بخواین میتونم شمارو هم برسونم.یکیشون گفت: نه مرسی مزاحمتون نمیشیم خودمون با مترو میریم ,بعد اونیکی گفت: خُب بیا باهاش بریم , ببین چقدر شلوغه تازه با ماشین که زودتر میرسیم . . . !!!
خلاصه تو سیم ثانیه تصمیم گرفتن با من بیان.
از ایستگاه اومدیم بیرون و بعد از کلی پیاده روی رفتیم اونور اتوبان و رسیدیم به ماشین . . .
اومدم در ماشینو باز کنم اما . . .
هر چی تو جیبامو گشتم سوئیچو پیدا نکردم !!!
رنگم شده بود عین گچ فشارم افتاده بود,دخترا هم ایستاده بودن منو نگاه میکردن!!!
قبل از اینکه بخوام حرفی بزنم یکیشون گفت بیا بریم بابا اینم مارو اوسگل کرده همون اول بهت گفتم این به قیافش نمیخوره ماشین داشته باشه.
گفتم: خانوما شرمنده من سوئیچمو تو شرکت جا گذاشتم میخواین واستون تاکسی دربست بگیرم ؟؟؟ اونیکی گفت: لازم نکرده پولاتو نگه دار مجبور نشی تا خونه پیاده بری بعد اونیکی گفت: خونه ش کجا بود بابا !!!
یعنی منو در حد یه کارتونخواب پایین آوردن نامردا emo11 دوست دختر خوب چه جور دختری هست ؟
_______________________

یه روز سره یه خیابونی که ورود ممنوع بود که فقط تاکسیا و آژانسا میتونستن برن توش وایساده بودیم
دیدیم که یهو یه وانتی (میوه فروش بود) رفت تو این ورود ممنوع
پلیس دیددش با بلنگو ماشینش گفت :وانتی کجا میری؟؟؟
وانتیم با بلنگوش جواب داد:دارم میرم خونه!!!!
یعنی اون روز هرکی اونجا بود پاره شد از خنده،حتی پلیسه emo29 دوست دختر خوب چه جور دختری هست ؟

_______________________

سفارش دادم یه کیک تولد توپ گرفتم واسه تولد دوست دخترم سوپرایزش کنم, بردم گذاشتم تو یخچال خواهرمینا 
خواهرم که تا عصر اداره بود, به بچه خواهرمم سپردم به این ناخونک نزنیا, مال یکی از همسایه هاس, ببینه دست زدی کلتو میکنه
عصری اومدم قبل اینکه خواهرم بیاد کیک و ببرم دیدم نصفش نیست, 
شاکی یه نگاه به بچه خواهرم نگاه کردم
میگه دایی به خدا رفتم در خونه ی همه ی همسایه هامونو زدم, همشون گفتن مال ما نیست , بعد خوردم 
تازشم وقتی نصفش کردم از وسطش کارت تبریکت و در آوردم دیدم چی نوشتی ,همین که به مامانم نمیگم واسه کی گرفتی برو خدا رو شکر کن بی حیا ….
به اون نصفه دیگه هم دست نمی زنی , واسه بابا مامانم نگه داشتم … emo18 دوست دختر خوب چه جور دختری هست ؟

________________________

مرد متاهل با منشی خود رابطه داشت.
یک روز باهم به خانه منشی رفتند و تمام بعد از ظهر باهم عشق بازی کردند، بعد خسته از خستگی به خواب رفتند.
ساعت هشت شب مرد از خواب بیدار شد، به سرعت مشغول پوشیدن لباس شد و در همین حال از معشوقه اش خواست تا کفشهایش را بیرون ببرد و روی چمنهای باغچه بمالد تا کثیف به نظر برسد.
بعد از پوشیدن کفشها به سرعت راهی خانه شد.
در خانه همسرش باعصبانیت فریاد زد: تا حالا کجا بودی؟
مرد پاسخ داد: من نمی توانم به تو دروغ بگویم، من با منشیم رابطه دارم و ما تمام بعد از ظهر را مشغول عشق بازی بودیم !!!
زن به کفشهای او نگاه کرد و گفت: دروغگوی پست فطرت من میدانم که تو تمام بعد از ظهر را مشغول بازی گلف بودید

__________________________

رفته بودم فروشگاه , یه پیرمرد با نوه‌اش اومده بود خرید، پسره هی ور ور و غرغر می‌کرد.
پیرمرد می‌گفت:آروم باش فرهاد، آروم باش عزیزم!
جلوی قفسه خوراکی‌ها، پسره خودشو زد زمین و داد و بیداد…
پیرمرده گفت: آروم فرهاد جان، دیگه چیزی نمونده خرید تموم بشه.
دَم صندوق پسره چرخ دستی رو کشید چنتا از جنسا افتاد رو زمین،
پیرمرده باز گفت:فرهاد آروم! تموم شد، دیگه داریم می‌ریم بیرون!
من کف‌بُر شده بودم!
بیرون رفتم بهش گفتم آقا شما خیلی کارت درسته این همه اذیتت کرد فقط بهش گفتی فرهاد آروم باش!
پیرمرده با این قیافه emo17 دوست دختر خوب چه جور دختری هست ؟ منو نگاه کرد و گفت: عزیزم، فرهاد اسم مَنه! اون فلان فلان شده اسمش سیامکه!!

__________________________

تاکنون پیش آمده که به فردى هم سن وسال خود نگاه کرده باشید و پیش خود گفته باشید: نه، من مطمئناً اینقدرپیر و شکسته نشده‌ام؟
اگرجوابتان مثبت است از داستان زیر خوشتان خواهد آمد:
من یکروز در اتاق انتظار یک دندانپزشک نشسته بودم. بار اولى بود که پیش او مى‌رفتم. به مدارکش که در اتاق انتظار قاب کرده بود وبه دیوار زده بود نگاه کردم و اسم کاملش را دیدم.
ناگهان به یادم آمد که ٣٠ سال پیش، در دوران دبیرستان، پسر بلندقد، مو مشکى و مهربانى به همین اسم درکلاس ما بود.
وقتى که نوبتم شد و وارد اتاق او شدم به سرعت متوجه شدم که اشتباه کرده‌ام. این آدم خمیده، موخاکسترى و با صورت پر چین و چروک نمى‌توانست همکلاسى من باشد.
بعد از این که کارش بر روى دندانهایم تمام شد و آماده ترک مطب بودم از او پرسیدم که آیا به مدرسه البرز مى ‌رفته است؟
او گفت: بله. بله.. من البرزى هستم.
پرسیدم: چه سالى فارغ‌ التحصیل شدید؟
گفت: ١٣۵٩. چرا این سوال را مى‌پرسید؟
گفتم: براى این که شما در همان کلاسى بودید که من بودم.
او چشمانش را تنگ کرد و کمى به من خیره شد و بعد مردک احمق و نفهم گفت: شما چى درس مى‌دادید؟ emo11 دوست دختر خوب چه جور دختری هست ؟

______________________

کره ای : هیچ چی مثل منتظر بودن واسه عشقت عذاب آور نیست
آمریکایی : هیچ چی مثل منتظر بودن واسه یه ساندویچ گرم غذاب آور نیست
یونانی : هیچ چی مثل منتظر بودن واسه یه دسته چک عذاب آور نیست
انگلیسی : هیچ چی مثل منتظر بودن واسه یه مهمونی بزرگ عذاب آور نیست
برزیلی : هیچ چی مثل منتظر بودن واسه یه مسابقه فوتبال توپ عذاب آور نیست
ایرانی : انگار شما تا حالا با dialup کار نکردید!!!!!!

___________________________

چند وقتی بود در بخش مراقبت های ویژه یک بیمارستان معروف، بیماران یک تخت به خصوص در حدود ساعت ۱۱ صبح روزهای یکشنبه جان می سپردند و … چند وقتی بود در بخش مراقبت های ویژه یک بیمارستان معروف، بیماران یک تخت به خصوص در حدود ساعت ۱۱ صبح روزهای یکشنبه جان می سپردند و این موضوع ربطی به نوع بیماری و شدت و ضعف مرض آنان نداشت. این مسئله باعث شگفتی پزشکان آن بخش شده بود، به طوری که بعضی آن را با مسائل ماورای طبیعی و بعضی دیگر با خرافات و ارواح و اجنه و موارد دیگر در ارتباط می دانستند. کسی قادر به حل این مسئله نبود. که چرا بیمار آن تخت درست در ساعت ۱۱ صبح روزهای یکشنبه می مرد. به همین دلیل گروهی از پزشکان متخصص بین المللی برای بررسی موضوع تشکیل جلسه دادند و پس از ساعت ها بحث و تبادل نظر بالاخره تصمیم بر این شد که در اولین یکشنبه ماه، چند دقیقه قبل از ساعت ۱۱ در محل مذکور برای مشاهده این پدیده عجیب و غریب حاضر شوند. در محل و ساعت موعود، بعضی صلیب کوچکی در دست گرفته و در حال دعا بودند، بعضی دوربین فیلمبرداری با خود آورده و… دو دقیقه به ساعت ۱۱ مانده بود که « پوکی جانسون » نظافتچی پاره وقت روزهای یکشنبه وارد اتاق شد. دوشاخه برق دستگاه حفظ حیات ( Life support system ) را از پریز برق درآورد و دوشاخه جاروبرقی خود را به پریز زد و مشغول کار شد!

______________________________

یرمردی صبح زود از خانه‌اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید. عابرانی که رد می‌شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند. پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند سپس به او گفتند: باید ازتو عکسبرداری شود تا جایی از بدنت آسیب ندیده باشد. پیرمرد غمگین شد و گفت عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست. پرستاران از او دلیل را پرسیدند.

پیرمرد گفت…
زنم در خانه سالمندان است. هر صبح آنجا می‌روم و صبحانه را با او می‌خورم. نمی‌خواهم دیر شود!
پرستاری به او گفت: خودمان به او خبر می‌دهیم. پیرمرد با اندوه گفت: خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد. چیزی را متوجه نخواهد شد! حتی مرا هم نمی‌شناسد!
پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می‌روید؟ پیرمرد با صدایی گرفته، به آرامی گفت:
 
 اما من که می‌دانم او چه کسی است
______________________________

عوارض جانبی بعد از یک شکست عشقی چیه ؟

در آوردن گوشی از حالت سایلنت !
نبردن گوشی به دستشویی و حمام !
از رمز درآوردن اینباکس گوشی !
پاک کردن آثار جرم !
خواب راحت …
زندگی راحت …
آرامش همراه با گریه !
تموم نشدن شارژ ایرانسل بعد ۶ ساعت ! emo31 دوست دختر خوب چه جور دختری هست ؟
___________________________

روزی روبرت دوونسنزو گلف باز بزرگ آرژانتینی، پس از بردن مسابقه و دریافت چک قهرمانی لبخند بر لب مقابل دوربین خبرنگاران وارد رختکن می شود تا آماده رفتن شود.
پس از ساعتی، او داخل پارکینگ تک و تنها به طرف ماشینش می رفت که زنی به وی نزدیک می شود. زن پیروزیش را تبریک می گوید و سپس عاجزانه می افزاید که پسرش به خاطر ابتلا به بیماری سخت مشرف به مرگ است و او قادر به پرداخت حق ویزیت دکتر و هزینه بالای بیمارستان نیست.
ونسنزو تحت تاثیر حرفهای زن قرار گرفت و چک مسابقه را امضا نمود و در حالی که آن را در دست زن می فشرد گفت: برای فرزندتان سلامتی و روزهای خوشی را آرزو می کنم.
یک هفته پس از این واقعه دوونسنزو در یک باشگاه روستایی مشغول صرف ناهار بود که یکی از مدیران عالی رتبه انجمن گلف بازان به میز او نزدیک می شود و می گوید: هفته گذشته چند نفر از بچه های مسئول پارکینگ به من اطلاع دادند که شما در آنجا پس از بردن مسابقه با زنی صحبت کرده اید. می خواستم به اطلاعتان برسانم که آن زن یک کلاهبردار است. او نه تنها بچه مریض و مشرف به مرگ ندارد، بلکه ازدواج هم نکرده. او شما را فریب داده، دوست عزیر!
دو ونسزو می پرسد: منظورتان این است که مریضی یا مرگ هیچ بچه ای در میان نبوده است؟
بله کاملا همینطور است.


دو ونسزو می گوید: در این هفته، این بهترین خبری است که شنیدم.
___________________________________
روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران‌‌قیمت خود با سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی می‌گذشت.
ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان، یک پسربچه پاره آجری به سمت او پرتاب کرد. پاره آجر به اتومبیل او برخورد کرد. مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید که اتومبیلش صدمه زیادی دیده است. به طرف پسرک رفت تا او را به سختی تنبیه کند..
پسرک گریان، با تلاش فراوان بالاخره توانست توجه مرد را به سمت پیاده رو، جایی که برادر فلجش از روی صندلی چرخدار به زمین افتاده بود جلب کند.
پسرک گفت : ”اینجا خیابان خلوتی است و به ندرت کسی از آن عبور می کند، هر چه منتظر ایستادم و از رانندگان کمک خواستم، کسی توجه نکرد. برادر بزرگم از روی صندلی چرخدارش به زمین افتاده و من زور کافی برای بلند کردنش ندارم برای اینکه شما را متوقف کنم، ناچار شدم از این پاره آجر استفاده کنم.”
مرد متاثر شد و به فکر فرو رفت.. برادر پسرک را روی صندلی‌اش نشاند، سوار ماشینش شد و به راه افتاد..
در زندگی چنان با سرعت حرکت نکنید که دیگران مجبور شوند برای جلب توجه شما، پاره آجر به طرفتان پرتاب کنند!
خدا در روح ما زمزمه می کند و با قلب ما حرف می زند؛ اما بعضی اوقات زمانی که ما وقت نداریم گوش کنیم، او مجبور می شود پاره آجری به سمت ما پرتاب کند.

 

تعداد صفحات : 2

درباره ما
Profile Pic
نازم به ناز کسی که به نازش ننازد عشق فقط یک کلام حسین علیه السلام . نــون و قلـــم نبیست و ما یسترون حسین طـاق فلـــک علیست به عالم ستون حسین قلب حیـــات حضرت زهراست خون حسین هستی تمـام ظــاهـر و ما فی البطون حسین بــــا یک قیامـــت است هُـمُ القالبون حسین در ایـن قیـــــام نقطــــه پرگــار زینب است
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 22
  • کل نظرات : 14
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 3
  • آی پی دیروز : 6
  • بازدید امروز : 5
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 7
  • بازدید ماه : 12
  • بازدید سال : 187
  • بازدید کلی : 5,339
  • کدهای اختصاصی